به گزارش مشرق، اولین قسمت از برنامه تلویزیونی «چهل سیزده» شب گذشته با اجرای مسعود دهنمکی از تلویزیون پخش شد.
حسین شیخ الاسلام مشاور سابق وزیر امور خارجه و یکی از دانشجویانی بوده است که در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در سال 1358 حضور داشته است. او در این برنامه از چگونگی برخورد با گروگانها، تلاش کارتر برای ارتباط با امام خمینی(ره) و نقش موسوی خوئینیها در جریان تسخیر سفارت سخن گفت.
حسین شیخالاسلام در ابتدای این برنامه، ضمن تشریح دلیل وقوع ماجرای 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی گفت: چرایی این ماجرا به اشتباه بزرگی که آمریکاییها مرتکب شدند، برمیگردد. اشتباه آنان این بود که شاه را که در دنیا به دنبال یک اتاق خالی میگشت، وارد آمریکا کردند و به او پناه دادند. این که چرا او را بردند هنوز هم معلوم نیست و البته در اسناد نیز خیلی به آن اشاره نشده است. با این حال، گفته میشود که شاه با سرمایهداران بزرگ آمریکایی مانند راک فلر و بانک چیس منهتن رابطه بسیار نزدیکی داشته است و سلامت او برای آنان بسیار مهم بوده است. میدانید که شاه دچار یک سرطان شده بود که فکر میکردند باید او را معالجه کنند و به همین دلیل فشار میآورند و هیئت حاکمه آمریکا قبول میکند که شاه را در آمریکا بپذیرد. براساس اسناد موجود در لانه جاسوسی، این هیئت حاکمه از سفارت خود در ایران میپرسند که ما میخواهیم این کار را انجام بدهیم. سفارت نیز در پاسخ به نامه آنان میگوید که این کار بسیار اشتباه است چرا که عکسالعمل مردم ایران نسبت به این موضوع غیرقابل پیشبینی است. شاه کارهایی را مرتکب شده است که باعث توهین به ملت ایران شده است و قطعا چنین چیزی را نمیپذیرند.
وی ادامه داد: آنان هنری پرشت را به ایران میفرستند و او در دیداری که با آقای دکتر یزدی دارد به ایشان میگوید که ما میخواهیم چنین کاری انجام بدهیم و آقای یزدی واکنش بسیار سختی را به او میدهد و درخواست میکند که چنین کاری را انجام ندهند. بر همین اساس، هنری پرشت بلافاصله یادداشتی را به آمریکا می فرستد و در آن اشاره میکند که مسئولیت هر عواقبی که از این کار ناشی بشود را من نمیپذیرم. حال سوال اصلی اینجا است که چرا با وجود این اطلاعات و این کار کارشناسی، دولت آمریکا اصرار میکند که شاه را به داخل آمریکا ببرند. باید بگویم که دلیل این موضوع نمیتواند اختلاف بین جمهوریخواهان و دموکراتها باشد چرا که یکی از کسانی که مورد مشورت قرار گرفته است، برجینسکی است و جالب است که او هم از این کار حمایت میکند. دقت کنید که برجینسکی به عنوان راس متفکران حزب دموکراتها از این موضوع پشتیبانی میکند و جمهوری خواهان نیز در قبال این موضوع چنین رفتاری دارند.
مشاور سابق وزارت امور خارجه بیان داشت: داستان ما با آمریکا برخلاف آنچه که آنان در رسانههای دنیا بیان میکنند، از روز 13 آبان 58 و پیروزی انقلاب شروع نشده است. این داستان از قبلترها شروع شده است و بنابراین باید فلش بکی به گذشته بزنیم تا ببینیم که چه اتفاقاتی در گذشته رخ داده است. من از شما سوال میکنم که اگر آمریکاییها همانند کودتای 28 مرداد 1332 عمل میکردند و پس از گذشت مدتی دوباره تلاش میکردند که شاه را به ایران وارد کنند، چه اتفاقاتی رخ میداد؟ باید بگویم که آنان نمیفهمیدند که ملت ایران در سال 58 با ملت ایران در سال 32 فرق دارد، امام خمینی کسی مانند دکتر مصدق نیست و انقلاب اسلامی نیز نهضت ملی نیست. حال اگر ما این کار را نمیکردیم و کودتایی صورت میگرفت، شما به عنوان یک منتقد چه میگفتید؟ البته من مطمئن هستم که اگر کودتایی هم صورت میگرفت، به پیروزی نمیرسید و شکست میخورد. باید دقت داشت که آنان هنوز توانایی دخالت در امور داخلی ما را حفظ کرده بودند که نمونه آن ماجرای طبس است. آنان تعمد خاصی را در به داخل بردن شاه به آمریکا داشتند و باید دید که دلیل پنهانی این موضوع چه بوده است. در جمعبندی باید بگویم که یکی از دلایل مهم رخداد حادثه 13 آبان این بود که مردم میخواستند شاه را باز پس بگیرند. علاوه بر این ما نمیدانستیم که در پشت این کار آمریکا (راه دادن شاه به داخل آمریکا)، چه توطئهای وجود دارد و بنابراین برای خنثی کردن توطئه باید به پیش میرفتیم.
حسین شیخالاسلام ضمن اشاره به تجربه مردم ایران از ماجرای کودتای 28 مرداد گفت: این حق ملت ایران بوده است که براساس قوانین بینالمللی و منشور سازمان ملل وارد شود تا توطئهای را خنثی کند. اگر منشور ملل متحد را بخوانید، میبینید که براساس بند 51 این منشور، کار دانشجویان ما در تسخیر لانه جاسوسی یک نوع دفاع مشروع بوده است چرا که میخواستند از تکرار ماجرایی که در سال 1332 رخ داد جلوگیری کنند. در ماجرای سال 42، خون مردم ایران پایمال شد و 25 سال یک رژیم فاسد و مزدور آمریکا بر ایران حکومت کرد. بر همین اساس، ملت ایران برای کاری که انجام داشت، حق داشت چرا که میخواست از تکرار یک تجربه تلخ دیگر جلوگیری کند.
این کارشناس مسائل بینالملل در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: دقت کنید که در آن زمان دولتی بر ایران حاکم است که تفکرات او به تفکرات نهضت آزادی نزدیک است. تفکرات نهضت آزادی، تفکر انقلاب و امام خمینی نیست. اینان نتوانستند حقوق ملت ایران را حفظ کنند و یکی از دلایلی که دانشجویان را برای آن اقدام تحریک کرد، همین موضوع بود. برای ما واضح بود که باید شاه را پس بگیریم و در ایران محاکمه کنیم چرا که در این جریان، شاه به تنهایی محاکمه نمیشد، بلکه آمریکا محاکمه میشد. به نظرم، آمریکاییها در این قضیه شکست سختی خوردند چرا که اولا مجبور شدند شاه را از آمریکا بیرون کنند و دوما برای این که صورت مساله را پاک کنند، مجبور شدند که او را بکشند. در طرف مقابل باید به شکست آقای کارتر هم در این جریان اشاره کنم. هر رئیس جمهوری در دنیا تلاش دارد که با عملکرد خود در دوره اول کاری کند که در دوره بعدی نیز انتخاب شود. کارتر نیز از این قاعده مستثنی نبود. او تمام تلاش خود را کرد که با پناه دادن به شاه دوره بعدی خود را تضمین کند اما تاوان بسیار سنگینی برای این کار خود داد و انتخاب هم نشد. او فکر میکرد که اگر منافع یک گروه خاص را بر منافع ملت آمریکا ترجیح بدهد موفق میشود اما اشتباه کردند و نه تنها کارتر تاوان داد بلکه آمریکا نیز تاوان این فعالیت خود را داد. دقت کنید که انقلاب ما یک انقلاب مردمی بود و مردم درصحنه آن حضور داشتند. دولت آمریکا از خشونت استفاده کرد اما مردم ما به پیروی از امام خمینی، گل در اسلحه سربازان گذاشتند. امام در ابتدا دنیا را از نظر روحی، روانی و اخلاقی تسخیر کرد و سپس مردم ایران با یک حرکت الهی برتری خود را به نظام استکبار ثابت کرد.
شیخالاسلام در پاسخ به سوال مسعود دهنمکی مجری این برنامه مبنی بر ترس آمریکا از انقلاب ایران گفت: وقتی شاه از ایران رفت و بختیار جایگزین او شد، هر احمقی میفهمد که بختیار نمیتواند به مدت طولانی پایدار بماند. آمریکا حرکت مردم، تظاهرات خیابانی و ... را میدید اما آیا به این فکر نمیکرد که بختیار پایدار نیست؟ دقت کنید که همان روزی که بختیار سکاندار حکومت شد، جیمی کارتر پشت تلویزیون آمد و در یک حرکت اشتباه از بختیار به صورت کامل دفاع کرد. به نظر شما او چرا این کار را کرد در حالی که میدانست بختیار پایدار نیست؟ تحلیل ملت ایران این بود که آنان شاه را نمیخواهند بلکه استقلال مردم ایران را نمیخواهند. آنان دوست نداشتند که ما سرنوشت خود را خودمان تعیین کنیم. این اشتباه بزرگ جیمی کارتر و تحلیل درست مردم ایران، نقطه مهمی از انقلاب را رقم زد. باید بگویم که در جریان پیروزی انقلاب، آمریکاییها اشتباهات بزرگی کردند و تاوان این اشتباه را تا بعد از پیروزی انقلاب نیز دادند.
عضو دانشجویان پیرو خط امام درباره ماجرای تسخیر لانه جاسوسی گفت: من همان شب اول وارد لانه جاسوسی شدم و بعد از تسخیر آن نیز به عنوان مترجم، وظیفه صحبت با گروگانها، صحبت با خبرنگارانی که برای مصاحبه میآمدند و ترجمه اسناد را برعهده داشتم. البته در جریان ترجمه اسناد اشخاص دیگری نیز بودند که من را همراهی میکردند. عدهای از آنان اکنون دوست دارند که نامشان را ببرم و در مقابل عدهای نیز هستند که اصلا دوست ندارند نامشان برده شود. کاری که انجام شد، کار بسیار درستی بوده است و در تاریخ خواهد ماند چرا که مطابق حقوق و عزت مردم ایران بوده است. انقلاب اول ما، استبداد داخلی را شکست میدهد و صحنه مبارزه آن در سطح ایران است و انقلاب دوم، هیمنه استکبار خارجی را شکست میدهد و از این جهت در صحنه جهانی رخ میدهد. راجع به اتفاقات آن چند روز داخل سفارت باید بگویم که دانشجویان منتظر نظر امام بودند تا کار را نهایی کنند. آنان با خود طی کرده بودند که اگر امام از این کار حمایت کرد، وارد عمل میشویم و در غیر این صورت بیرون میآییم. امام قبل از تسخیر در جریان این ماجرا نبودند اما وقتی خبر به ایشان رسید پیش از هر چیز پرسیدند که آنان چه کسانی هستند. به همین منظور، حاج احمد آقا را از قم به تهران فرستادند تا ببینند که حقیقت ماجرا چیست. دقت کنید که در آن ایام، گروهها و طیفهای مختلف با عقاید مختلف مارکسیسم و .. وجود داشت. با این اوصاف وقتی امام فهمیدند که آنان بچه مسلمان هستند، فرمان تسخیر لانه جاسوسی را دادند. باید بگویم که اگر امام از این جریان حمایت نمیکردند، آن چیزی که امروز وجود دارد اتفاق نمیافتاد.
حسین شیخالاسلام به تعامل دانشجویان با گروگانها به منظور دریافت اطلاعات از آنان اشاره کرد و گفت: پیش از هر چیز باید بگویم که دید امام نسبت به این گروگانها این بود که آنان اسیر شما هستند و باید با آنان به خوبی رفتار کنید. دقت کنید که ایشان نفرمودند با آنان بدرفتاری نکنید بلکه فرمودند خوشرفتاری کنید. ما 52 گروگان مختلف با سنهای مختلف داشتیم که هر کدام از آنان مریضیهای مختلفی داشتند. در طول این 444 روزی که آنان در کنار ما بودند، هیچ اتفاقی برای کسی رخ نداد و همگی را صحیح و سالم تحویل دادیم. ما با افرادی روبهرو بودیم که سالیان سال خود را بالاتر از ایرانیان میدیدند و همیشه به آنان امر و نهی میکردند بنابراین کار بسیار سختی داشتیم و در ابتدا برخوردها کمی خشن بود. خاطرم هست که وقتی وارد سفارت شدم، در اولین بازدید با یک اتاق شیشهای روبهرو شدم که اتاق خاص آنان برای گفتگوهایی بود که نباید شنود میشد. در همین حین یکی از دانشجویان را دیدم که به سختی تلاش میکرد تا با یک گروگان آمریکایی ارتباط برقرار کند و از او اطلاعات بگیرد. آنان درست انتخاب کرده بودند و آن گروگان کسی جز رئیس ایستگاه سیا در ایران نبود. او شخص بسیار مهمی بود چرا که نقش منطقهای بسیار مهمی داشت. او کسی بود که حتی تا آخر هم نبرید و اطلاعات زیادی نداد. با گذر زمان، وقتی این گروگانها فهمیدند که دولت آمریکا نمیتواند آنان را آزاد کند، کمکم شروع به تعامل با دانشجویان کردند و بعد از مدتی نیز شروع به همکاری کردند. حتما شما اسناد آسیاب شده را شنیدهاید؛ باید بگویم که خود گروگانها به ما یاد میدادند که چگونه رشته کاغذها را دسته کنیم و حتی اولین اسناد را خود گروگانها تکمیل کردند. کسانی که عضو سازمان سیا نبودند، بهتر همکاری میکردند و دوست داشتند بفهمند که سازمان سیا چه نقشههایی داشته است؟ باید بگویم که بعدا دانشجویان ما توانستند علاوه بر سرهم کردن اسناد کاغذی، پودرهای فیلمها را نیز سر هم کنند و اطلاعات بسیار مهمی را از آن بیرون بکشند.
مشاور سابق وزارت خارجه در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: باید بگویم که در سفارت آمریکا تمام تجهیزات برای جاسوسی از بخشهای مختلف به کمک رادار و فرستنده و گیرنده فراهم شده بود. در حقیقت با رفتن شاه، هنوز چیزی تمام نشده بود و عوامل آنان حضور دارند و کار جاسوسی خود را انجام میدهند. آنان قصد داشتند تا ایران را تجزیه کنند. در مورد اسنادی که به دست میآمد باید بگویم که در آن زمان، شورایی به نام شورای قرار تشکیل شده بود. این شورا به رهبری آقای موسوی خوئینیها، تصمیم میگرفت که فلان اسناد به دست آمده، افشا بشود یا خیر. شاید برایتان جالب باشد که ما روی امکانات آمریکاییها در سفارت مستقر شده بودیم و ادامه کار آنان را انجام میدادیم. حتی جالب است که بعضا میتوانستیم صحبتهای آقای بنیصدر را بشنویم. در همین جریان متوجه شدیم که ماموران صلیب سرخ به بنیصدر فشار میآورند که کارشناسان آن باید این زندانیها را ببینند. حال جالب است که یک روز بعد از دیدار ماموران صلیبسرخ، ماجرای طبس و حمله آمریکا رخ داد. مطمئنا آمریکاییها میخواستند که گروگانهای مهم را آزاد کنند. آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند که در اطراف امام کسی وجود ندارد که بتواند برای آنان کاری انجام بدهد. در این بررسیها تنها کسی که جنسش به این اتفاقات میخورد، بنیصدر بود. به همین منظور کسی را سمت او فرستادند تا بتواند اطلاعات را دریافت کند.